اموات


همه عالم میدونن که دخترا بابایین
بابا نیاد نمیخوابن منتظره لالایین
تو دختر ناز منی همدم و هم راز منی
غریب حسین غریب حسین غریب حسین

#یتیمی درد بی درمون یتیمی
یتیمی خاری دورون یتیمی
الهی طفل بی بابا نباشد
اگر باشد کتک خورده نباشه

متن آهنگ سلام آخر احسان خواجه امیری

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
سلام ای غروبِ غریبانه ی دل…●♪♫
سلام ای طلوعِ سحرگاهِ رفتن●♪♫
سلام ای غمِ لحظه های جدایی…●♪♫
خداحافظ؛ ای شعرِ شب های روشن●♪♫
خداحافظ؛ ای شعرِ شب های روشن●♪♫
خداحافظ؛ ای قصه ی عاشقانه●♪♫
خداحافظ؛ ای آبیِ روشنِ عشق…●♪♫
خداحافظ؛ ای عطرِ شعرِ شبانه●♪♫
خداحافظ؛ ای همنشینِ همیشه…●♪♫
خداحافظ؛ ای داغِ بر دل نشسته●♪♫
تو تنها نمی مانی؛ ای مانده بی من…●♪♫
تو را می سپارم؛ به دل های خسته●♪♫

تو را می سپارم؛ به مینای مهتاب●♪♫
تو را می سپارم؛ به دامانِ دریا●♪♫
اگر شب نشینم اگر شب شکسته؛ تو را می سپارم به رؤیای فردا●♪♫
به شب می سپارم تو را؛ تا نسوزد…●♪♫
به دل می سپارم تو را؛ تا نمیرد●♪♫
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد؛ اگر روزگار این صدا را نگیرد●♪♫
خداحافظ؛ ای برگ و بارِ دلِ من●♪♫
خداحافظ؛ ای سایه سارِ همیشه●♪♫
اگر سبز رفتی… اگر زرد ماندم…. خداحافظ؛ ای نوبهارِ همیشه●♪♫

پدر یعنی گرمی یک خانه
پدر یعنی شونه مردانه
پدر یعنی اشک پنهانی
پدر یعنی قلب بارانی
هزاران غم پشت لبخندت
چه کردی با قلب فرزندت
گذشتی از خودت تا جان بگیرم
من برای خستگی هایت بمیرم
دورت بگردم درمون دردم
آخه تو تکیه گامی
انگار هزار تا آدم باهامن وقتی باهامی
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

پدر علیرضا روزگار

پدر؛ اسمت همیشه روی لب هاست●♪♫
پدر؛ مهرت همیشه توی دلهاست●♪♫
پدر؛ دفترِ شعرِ توی طاقچه، تنها آرامشِ قلبم توو شبهاست…●♪♫
پدر؛ یادم نمیره مهربونیت…●♪♫
پدر؛ یادم نمیره همزبونیت…●♪♫
شعر و ملودی : علیرضا روزگار
پدر وقتی که رفتی؛ من شکستم●♪♫
پدر؛ حرفِ همه ست، حرف جوونیت…●♪♫
پدر وقتی که رفتی؛ من شکستم●♪♫
پدر؛ حرفِ همه ست، حرف جوونیت…●♪♫

پدر؛ پشتم شکست، از رفتنِ تو●♪♫
پدر؛ شادی تموم شد، توو غمِ تو●♪♫
پدر؛ اون همه حرفات کجا رفت؟●♪♫
همه رفتن، بعد از رفتنِ تو…●♪♫
پدر؛ تنها شدم… تنهایی سخته…●♪♫
تنظیم قطعه ، میکس و مستر : محمد کلهر
پدر؛ تنهایی ام از دستِ بخته●♪♫
دلم، از دستِ بختم گله داره… چرا اون مثِ تیکه سنگِ سخته؟!●♪♫
بعدِ رفتنت پدر، زندگیم مُرد… نورِ قلبِ من؛ به خاموشی سپرد●♪♫
بعدِ رفتنت پدر؛ هستیِ من، سر به جاده های بی کسی سپرد●♪♫
بعدِ رفتنت پدر، زندگیم مُرد… نورِ قلبِ من؛ به خاموشی سپرد●♪♫
بعدِ رفتنت پدر؛ هستیِ من، سر به جاده های بی کسی سپرد●♪♫

تکیه

سایه پدر
آنکس که مرا سایه سر بود پدر بود
در دیده مرا نور بصر بود پدر بود
در سینه اگر بود مرا سوزی و دردی
آنکس که سراپای شرر بود پدر بود
در ظلمت و تاریکی جهلم به جوانی
آنکس که مرا شمس وقمر بود پدر بود
پروانه پر سوخته شمع حسینم
آنکس که ز من سوخته تر بود پدر بود
عمری به خدا عاشق زهرا و علی بود
آنکس که مرا زینت و فر بود پدر بود
دیدم به عزا خانه سالار شهیدان
آنکس که بر او دیده تر بود پدر بود
رفت از کف من گوهر نایاب وجودش
آنکس که مرا سایه سر بود پدر بود
هجران پدر:

چهلم پدر
چهل روز است ای بابا نشستم در عزای تو
چو باران اشک می ریزم ز دیده از برای تو
چهل روز است می نالم ز مرگت ای پدر جانم
که محرومم ز دیدار گلستان وفای تو
چهل روز است عکست را تماشا می کنم هر شب
دلم چون بید می لرزد ز هجر جانفزای تو
چهل روز است خون گریم که رویت را نمی بینم
که خاک تیره گردیده کنون صحن و سرای تو
چهل روز است می لرزد درون سینه دل از غم
که بوده در تمام عمر من او آشنای تو
چهل روز است با یاد تو بردارم سر از بالین
الهی بودی و می گشت جان من فدای تو
……………………………………………………
#پدر

………………………………………………..
مقام پدر
گرصفايي به جهان هست ازصفاي پدراست
خوشتر از نغمه داود صداي پدر است
گفتم اي دوست دراين دهرچه بوسيدنيست
گفت ، زير قدم مادر و پاي پدر است
اهل علم و ادب از دست پدر مي بوسند
ضامن عزت فرزند دعاي پدر است
گو، به بيگانه که در خانه قلبم منشين
چونکه اينجا حرم مادر وجاي پدراست
اي جواني که به دل عشق علي پروردي
اين ولايي که توداري ازولاي پدراست
بارالها مددي کن ، پدر ازدستم رفت
چشم ما، بر درو مشتاق لقاي پدراست
ارزش علم وهنر را نه تو داني ونه من
قدراين دُروگهررانه توداني ونه من
نقد دوران جواني بود اندر کف ما
قدراين شاخه زر را نه توداني ونه من
سرنوشت من وتو دست قضا وقدر است
گردش دور قمر را نه توداني ونه من
باغ دل مي شود از بارش باران احيا
ارزش ديده تررا نه تو داني ونه من
هرچه خيريست به ما وقت سحر مي بخشند
قدرانفاس سحررا نه تو داني ونه من
تا بود برسرما سايه پر مهر پدر
به خدا قدر پدررا نه تو داني ونه من
(عاجل) اين لحظه که نقداست غنيمت دارش
چونکه فرداي دگر را نه تو داني ونه من
………………………………………………….

شعربراي عزاي پدر
چرا از من جدايي جان بابا
زتو نايد صدايي جان بابا
گره افتاده در کارم پس ازتو
بگو با من کجايي جان بابا
يقين دارم که اي الگوي رحمت
تو مهمان خدايي جان بابا
از اين پس ديده گريان تو هستم
چرا از من جدايي جان بابا
پريشانم ز هجران رخ تو
بگو با من کجايي جان بابا
ببين بي تو دلم را غم گرفته
به درد من دوائي جان بابا
به درگاه خداوند تعالي
بکن بر من دعائي جان باباشعردرمقام پدر
اي باغبان گلشن عشق ووفا پدر
اي مهربان مربي درد آشنا پدر
اي شمع دلفروز عزيزان خاندان
بعداز تو نيست خانه مارا صفاپدر
يادت به خير ياد که باآن محبتت
کردي نصيحت ازدل و جان بهرماپدر
گفتار دلرباي تو بس ساده بودوليک
هرگز نمي شود زخيالم جدا پدر
کي بود باورم که تو را مي دهم زدست
برتن کنم براي تو رخت عزا پدر
چون مرغ عشق از قفس تن رها شدي
کردي سفر به سوي ديار بقاپدر
روي تو شاد باد و سراي تونور باد
حق حسين شافع روز جزا پدر
روي تو شاد باد وسراي تونور باد
حق حسين شافع روز جزا پدر
اي عاشق علي که به شوق لقاي دوست
رفتي به يک اشاره زدار فنا پدر
از بهر احترام تو و روح پاک تو
گويد هميشه کربلايي دعا پدر
……………………………….
شعربراي فراق پدر
مرا آرامش دل از پدر بود مرا از نام او نامي به سر بود
مرا در کوره راه زندگاني چراغ و راهنما در هر گذر بود
مرااقبال ودولت ازوجودش هميشه ياورم ازهر نظر بود
تماشايش مرا آرامش جان نگاهش خوش‌تر ازلطف سحربود
به چشمانش تسلاي دل ريش کلام دل‌ نشينش چون شکربود
کنارش بهتر از فصل بهاران حضورش موجب فتح و ظفر بود
هميشه مهرمادررابدل داشت برايش همسري والا گهر بود
به مادرگر بهشتي زير پا است عطاي اين فضيلت از پدر بود
نه تنها سايه مهرش مرا پشت که از جان حافظ ما از خطر بود
پدر تا عمر دارد حامي توست به کمتر رنج تو از خود بدر بود
نبيني خادمي بي‌مزد چون او که کارش بهتر از صد کارگر بود
هر آن فرزند بيند سفره‌اش را نصيبش طبع والا و هنر بود
پسر را گر پدر داماد سازد زفافش چون اميران در ظفر بود
هرآن فرزندقدرش رانکو داشت هميشه روزيش در پاي در بود
برو تا مي‌تواني خدمتش کن دعايش پيش يزدان کارگر بود
به دورانش کم ازشاهي نداري خوشاروزي که باتو همسفر بود
رسيد از مهر او يوسف به شاهي رضايش بهتر از درو گهر بود
هر آنکس مهراوراکم چشيده هميشه حسرتش اندر نظر بود
هزاران حيف عمر آدمي را برايش مهلتي کوته بسر بود
گريزي نيست آدم را ز مردن که در تقدير آدم اين سفر بود
حوادث آدمي را در کمين است اجل هم در کمين هر بشر بود
هزاران سوز بي‌اندازه دارد اگر مرگ پدر اندر خبر بود
پدر چون رخت بندد نابهنگام وداعش کودکان را تلخ‌تر بود
کسي کو جز پدر ياري ندارد پدرچون مرددردش بيشتربود
براي حسرت يک ديدن او دوچشمان تَرش دائم به دربود
نه چشم آرام گيردني دل وجان فراقش بردل سنگ هم اثربود
اگر با سيل اشکم زنده مي‌گشت مرا خود اين توان در چشم تر بود
چگونه از فراغش کس ننالد که در عمرش برايت بال و پر بود
وليکن رفته باز نايد اي دوست اگر حتي پدر پيغمبر بود
به روزي گفت اندرزي به فرزند چومهردلبري اورابه سربود
«نگردد شوي بد، باباي نيکو اگر ميلت به دختر يا پسر بود
خوش آن همسرکه داردخلق نيکو وگرنه ازدواجش با ضرر بود
پدر جان است، پدر جانان جان است اگرچه کمتر از يک کارگر بود
بيا تا هست قدرش را بدانيم که پيک مرگ کارش بي‌خبر بود
دل آيت ز مرگ هر پدر سوخت که مرگ هرپدرداغ بشربود
………………………………………………………

#پدر
پدر ای رونق کاشانه ی من.
که بودی چلچراغ خانه ی من.
برفتی از کفم ای داد وبیداد.
صفا دیگر ندارد خانه ی من.
پدر جان،یاد مظلومیت تو.
کشیدی دست خود از شانه ی من.
چوبودم شمع جان تو پدر جان .
تمام عمر شدی پروانه ی من.
به قربان خم پیشانی تو .
چرا رفتی تو ای هم سایه ی من.
نبودم لحظه ی آخر کنارت.
جهان زان پس شده غمخانه ی من.
ندانستم کنم لطف تو جبران.
حلالم کن حلال، فرزانه ی من.
دوصد حیف که نبینم روی ماهت.
کجا رفتی بگو ریحانه ی من.
(غلامی) خواستی از بهر پیری.
سپردی اش به که جانانه ی من.
کند روح تو شاد، محبوب دادار.
توبودی بهترین سرمایه ی من.
…………………………………….
#پدر
پدر آن مهربان از دست ما رفت
ز دنیا پر کشید و تا خدا رفت
ازین دنیای فانی دل برید و
بسوی منزل و داربقا رفت
بر او دیگر جهان همچون قفس بود
قفس بشکست و چون مرغی رها رفت
خوشا بر او که با عشق و صفا زیست
خوشا بر او که با مهر و وفا رفت
پدر آن آفتاب مهربانی
پدر آن پاک بی رنگ و ریا رفت
پدر آن مظهر عشق و محبت
پدر آن درّ پر قدر و بها رفت
اگر نالیم با یادش عجب نیست
چرا که از کف آن غمخوار ما رفت
شاعر : اسدالله سلطانیان از کرج
…………………………………..
نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت
خوب و عالی با عیاری معتبر باید نوشت
برکت نان و نمک از همت والای اوست
این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت
خانه را باشد ستون و مثل سروی استوار
کوه صبر و معرفت خواهی ، پدر باید نوشت
کوله بار مشکلات زندگی بر دوش اوست
ناخدای زندگی در بحر و بر باید نوشت
چرخه کار و تلاش و صنعت و سازندگیست
دستهایش پینه دارد ، کارگر باید نوشت
با شرف ، با غیرت و کوهی پر از مردانگیست
گاه سختی ها خدایی یک سپر باید نوشت
صورتش را سرخ می دارد ز سیلی زمان
در حقیقت نام او اهل هنر باید نوشت
احترامی خاص دارد ، حرمتش واجب بود
گفته پیغمبر است و مستمر باید نوشت
………………………………………….
پدر اسمت همیشه روی لب هاست / پدر مهرت همیشه توی دلهاست
پدر دفتر شعره توی طاقچه / تنها آرامشه قلبم تو شبهاست
پدر یادم نمیره مهربونیت / پدر یادم نمیره هم زبونیت
پدر وقتی که رفتی من شکستم / پدر حرف همست حرف جوونیت
پدر وقتی که رفتی من شکستم / پدر حرف همست حرف جوونیت
پدر پشتم شکست از رفتن تو / پدر شادی تموم شد تو غم تو
پدر اون همه حرفات کجا رفت / همه رفتن بعد از رفتن تو
پدر تنها شدم تنهایی سخته / پدر تنهاییم از دست بخته
دلم از دست بختم گله داره / چرا اون مثل تیکه سنگ سخته
بعد رفتنت پدر زندگیم مرد / نور قلب من به خاموشی سپرد
بعد رفتنت پدر هستیه من / سر به جاده های بی کسی سپرد
بعد رفتنت پدر زندگیم مرد / نور قلب من به خاموشی سپرد
بعد رفتنت پدر هستیه من / سر به جاده های بی کسی سپرد
……………………………………………………


 

0 پاسخ

ثبت دیدگاه

مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟
به ما بپیوندید !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *